تپههای شنی با وزش باد جابهجا میشوند، ولی صحرا همیشه صحرا باقی میماند.
مسیر کتابخوانی من هم یک جایی گره خورده است با کیمیاگر پائولو کوئیلو. تحصیلات مدرسه تمام شده، نتایج کنکور ۱۳۹۲ هم اعلام شده و من نتیجهای که میخواستم را نگرفتهام. سرحال و سرکیف نیستم تا دوستی رمان کیمیاگر را به من قرض میدهد.
البته آشنایی من با کتابخوانی برمیگردد به دوران کودکی. هر از گاهی پدرم داستانهای کودکانه برایم میخرید و من با آنها سرگرم میشدم. سه تا از آنها که یادم است و دوستشان داشتم، یکی قالیچه سلیمان بود، یکی فیل در تاریکی و یکی هم داستان سه گاو بود که با هم دوست بودند و یک شیر قصد شکارشان را داشت. در نهایت شیر تصمیم میگیرد که با بر هم زدن دوستی گاوها، اتحاد بین آنها را از بین ببرد و از این طریق توانست به مقصود خودش یعنی شکار گاوها برسد.
کیمیاگر داستان پسر چوپانی است به نام سانتیاگو که یک شب خواب گنجی در مصر را میبیند و صبحش عزم سفر میکند و میزند به دل صحرا. (ما میزنیم به دل جاده، او زده به دل صحرا)
خوب یادم است که مطالعه این کتاب در آن سالها چنان شوری در من ایجاد کرد که حتی تصمیم گرفتم یک سال دیگر صبر کنم و دوباره کنکور بدهم. هرچند خوشحالم که این تصمیم را عملی نکردم. اما به هرحال این داستان تاثیر عمیقی روی من گذاشته بود.
چیزی که من از این داستان دریافتم، دلیلی که میخواستم دوباره کنکور بدهم را در یک کلمه خلاصه میکنم. مفهوم Journey است.
Journey را در لغتنامه سفر معنا کردهاند. به معنی سفری که طول و دراز است. احتمالا پر از ماجراست و دست آخر چیزی فراتر از خاطرات سفر برایت باقی میماند. احتمالا آنجا که سعدی میگوید بسیار سفر باید تا پخته شود خامی به چنین مفهومی اشاره میکند.
زندگی، سربازی، Career یا سابقه کاری و… میتوانند هر کدامشان یک سفر باشند. سفری که پر است از مشاهده کردن، مکث کردن، فکر کردن و دریافتن. یکی میتواند دستاوردش از سی سال خدمت صادقانه، حقوق بازنشستگیاش باشد و دیگری یک نوع جهانبینی. یکی میتواند از خدمت اجباری سربازیاش توشهای از چند خاطراه راست و دروغ و یک مشت فحش و بد و بیراه جمع کرده باشد. یکی هم درک جبر زندگی و فعالیت گروهی و مدیریت کردن را با خودش آورده باشد.
مدل مفهومی سفر، چیزی که از آن سالها گوشه ذهن من ماند، یکی از آن مدلهای سادهسازی شده ای است که باعث میشود زندگی را بهتر درک کنم. البته با آن قسمت کائنات و… خیلی موافق نیستم. خود سفر مد نظرم است.
مسیر از یک نقطه آغاز میشود، بعد از طی چالشها و گذر زمان، دوباره به نقطه اول بازمیگردی. مسیری دایرهای شکل که به نقطه شروع بازمیگرداندت. اما آیا تو همان آدمی هستی که شروع کردی؟
پاسخ این سوال که آیا من همانی هستم که شروع کردم، بستگی به سوال دیگری دارد. در طول سفر، چقدر مکث کردم؟ چه جمع کردم؟ چقدر شکست خوردم؟ چه بهایی پرداخت کردم؟ و خیلی سوالهای دیگر. سوالهایی که همه از جنس توقف و تامل هستند.
پینوشت: اولین کتابی که به زبان انگلیسی مطالعه کردم، با هدف یادگیری زبان و بالابردن اعتماد به نفس مطالعه زبان اصلی، همین کتاب کیمیاگر بود. هم ساده بود، هم داستانش را میدانستم و هم بهانهای بود برای شروع یک سفر جدید.
یک پاراگراف از متن کتاب که دوست داشتم:
When I’m eating, that’s all I think about. If I’m on the march, I just concentrate on marching. If I have to fight, it will be just as good a day to die as any other.
because I don’t live in either my past or my future. I’m interested only in the present. If you can concentrate always on the present, you’ll be a happy man. You’ll see that there is life in the desert, that there are stars in the heavens, and that tribesman fight because they are part of human race. Life will be a party for you, a grand festival, because life is the party for you, a grand festival, because life is the moment were living right now.