من از هر فرصتی که بهانهای باشد برای درنگ کردن، تامل کردن و بررسی آنچه گذشت و آنچه خواهد آمد استقبال میکنم.
یکی از این فرصتهایی که بهانهای شد تا مسیر حرفهای خودم را بررسی کنم، آماده کردن رزومه بود.
آموختهها، گفتهها، کردهها و نکردهها و بسیاری از اطلاعاتی که به ذهنم آمد را ریختم روی کاغذ. بعضیشان باعث ناراحتی بودند و بعضی سرشار از غرورم میکردند.
عموما احساس خوشی و ناخوشی، از آنچه که در برگه رزومه نوشته شد نبود. بلکه از خاطرات، ترسها، شکستها و تمام این حواشی بود.
ترسهایی که بیش از اندازه بودند. استرسهایی که خیلی زود ناپدید شدند. هزینههایی که بیش از اندازه پرداخت کردم. خوشیهایی که فکرش را نمیکردم و سر راهم ظاهر شدند.
احساساتی که امروز تجربه کردم را میتوانم در دو حالت دستهبندی کنم:
۱.شکستها و موفقیتها بعد از گذر زمان هر دو به یک اندازه حال خوب داشتند. هر دو خوشحالم میکردند از اینکه تلاشم را کردهام، دوام آوردهام و نتیجهای که اگر شکست بوده تجربه شده و اگر پیروزی بوده که جایزهاش را گرفتهام.
۲.احساس حسرت از تصمیمهایی که هیچوقت نگرفتم، کارهایی که هیچوقت انجام ندادم، تعللها و…
فردا، احساساتی را تجربه خواهم کرد که یا خوشحالی هستند یا حسرت. خوشحالی فارغ از شکست و پیروزی برای دوام آوردن و تلاش کردن. یا حسرت برای هیچکاری نکردن.