بهترین روش وبلاگ نویسی + یک اعتراف
اول اعتراف:
بسیار شنیدهایم و خواندهایم که آدم باید برای خودش زندگی کند، برای خودش بنویسد و نگران نظر دیگران و بازخوردهای مخاطبان خودش نباشد. مخصوصا در وبلاگ نویسی. اما طبیعتا در بسیاری از اوقات ما درگیر کامنتهای مخاطبان، آمار بازدیدها، آمار بازنشر شدنها و … میشویم.
چند ماهی میشود که من این وبلاگ را راه اندازی کردهام. هدف از این کار هم یادگیری از طریق نوشتن و منتشر کردن و … بود. همان مزایایی که بیشتر ما از وبلاگ نویسی و منظم نوشتن و منتشر کردن آموختهها شنیدهایم و میدانیم.
اما چیزی که خیلی برایم جذاب بود، این بود که بتوانم نام خودم را در لیست وبلاگهای دوستان من در سایت محمدرضا شعبانعلی ببینم. برای همین تلاش کردم تا با منتشر کردن چند پست، وبلاگم را آماده این کار کنم و بگویم من هم چیزی در چنته دارم. و در نهایت هم موفق شدم نام خودم را در این لیست اضافه کنم.
اما بعد از این که وبلاگم را آنجا ثبت کردم، ناگهان دچار یک نوع ایدهآل خواهی و کمالگرایی شدم. ترس از این که نکند نوشتههای من مزخرف باشد و به مذاق دوستان متممی خوش نیاید. آن هم افرادی که خودشان اهل یادگیری هستند و مو را از ماست بیرون میکشند. شرایط برایم سخت شده بود. و روی هر موضوعی که برای نوشتن دست میگذاشتم میدیدم که دانش چندانی ندارم و حرفی که میخواهم بزنم اصلا ارزش منتشر شدن ندارد. و تمام آن نوشتهها همانجا به گور میرفتند.
باری، این کمال گرایی باعث شد که من از هدف اصلی خودم دور شوم. و وبلاگ نویسی برایم از آن شور و انگیزه اولیهاش به عذابی دردناک تبدیل شود.
بهتر بود ابتدا فقط به منظم نوشتن و منظم منتشر کردن فکر میکردم و به آن عادت میکردم. بعد میتوانستم خودم را در آن لیست معرفی کنم. اما خب الان این میتواند یک درس بزرگی برای من باشد. این که بتوانم هم در وبلاگ نویسی و هم در زمینههای دیگر، ابتدا به هدف خودم – در اینجا خود عمل نوشتن و منتشر کردن است – چشم بدوزم و انرژی را صرف مسائل حاشیهای مانند آمارها و سئو و این چیزها نکنم.
حالا بهترین روش برای شروع وبلاگ نویسی:
داشتم نگاهی به وبلاگهای مفید و به درد بخور میانداختم که وبلاگ ست گادین توجهم را جلب کرد. البته قبلا بسیار در مورد عادت روزانه وبلاگ نویسی ست گادین شنیده بودم. این که نزدیک به هفده سال است که هر روز مینویسد و منتشر میکند. و بسیاری تعریف و تمجیدهای دیگر.
اما چیزی که نظر من را جلب کرد، این بود که در وبلاگ ست گادین امکان کامنت گذاری وجود ندارد. همینطور قسمتی برای لایک زدن و ابراز رضایت کردن.
او همینطور دسته بندی خاصی هم برای مطالبش ندارد.
کمی در فضای وب جستجو کردم و نظر دوستانم را هم جویا شدم که متوجه شدم ست گادین معتقد است که خود عمل وبلاگ نویسی روزانه اصل هدف است. یعنی مهم نیست که شما چقدر بازدید کننده دارید. احتمالا او حتی اگر یک بازدید کننده هم نداشته باشد باز هم در این هفده سال وبلاگ نویسی را ادامه میداده است.
ست گادین به آمارهای حاشیهای توجه چندانی نمیکند. چون احتمال دارد که نظرات دیگران و آمارهای به درد نخور، او را از هدفش منحرف کنند. او معتقد است که باید هر روز یک مطلب ساده نوشت و منتشر کرد. همین. یک مطلبی ساده که در طول روز برایت اتفاق افتاده باشد. البته بهتر است که یک نکته آموزشی در نوشته تو وجود داشته باشد. وگرنه احتمالا تفاوتی با دفترچه خاطرات و یا پستهای بیارزش اینستاگرامی و دیگر شبکههای احتماعی نخواهد داشت.
بنابراین من تلاش میکنم تا از این پس دوباره به سراغ هدف اصلی خودم برگردم. یعنی نوشتن متنهای ساده از تجربیات روزمره خودم. تجربیات و مشاهداتی که برای من آموزنده بودهاند. طبیعتا در هر روز میتوان یک نکته آموزنده پیدا کرد. اگر آدم یک نکته در روز نیاموخته باشد که… بگذریم!
پس ایده این است:
هر روز یک نکته تازهای که یادگرفتهای را منتشر کن. تفاوتش هم با خاطره نویسی در این است که باید کمی آموزنده باشد. هر روز یک چیز جدید یاد میگیری و منتشر میکنی؛ مهم هم نیست که یک خط باشد یا صد خط.
بهترین روش برای وبلاگ نویسی این است که وبلاگت را مانند یک اتاقی فرض کنی که در و پنجره آن بسته است و تو آنجا تنها هستی. مهم هم نیست که افراد بیرون از اتاق چه نظری در این مورد دارند، چه میگویند و چه فکری میکنند. تو باید به کار خودت ادامه بدهی؛ برای خودت بنویسی و شاید حتی تصمیم بگیری که مزخرف بنویسی. بالاخره ما آدمها در تنهاییمان در این اتاق، زمان زیادی را در با خودمان حرف میزنیم که ممکن است عمدتا ارزشمند هم نباشند.
مهدی عزیز،
چند روزی بود که همین دغدغه روزانه نویسی در وبلاگ در ذهنم به این سو و آن سو یورش می برد.
به وبلاگ محمدرضا سر زدم و در آن کنار عنوان نوشته است را دیدم. دقیقا راهکار ست گودین و توضیح قشنگ تو دوای درد است. امیدوارم بیشتر بنویسی و بیشتر بنویسم.
پویا باشی.
بهنام جان موضوعی که باعث شد من این مطلب رو بنویسم این بود که دیدم شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر و… ، و همچنین شتاب زدگی ناشی از زندگی مدرن باعث شدن که ذهن من نسبت به وبلاگ رفتار و انتظاری مشابه اینستاگرام داشته باشه. انتظار داشتم که هر کدوم از نوشتههام یه تعدادی لایک بگیره و مخاطب خوشش بیاد. واسه همین هم گرفتار کمالگرایی شده بودم که نوشته بینقص و مخاطب جذب کنی بنویسم. حالا البته با این تفاوت که اینجا نسبت به اینستاگرام منابع علمی داشته باشه و فاخرتر باشه. ولی خب هم تو میدونی و هم من میدونم که هدف از وبلاگ نویسی چیز دیگهای هست.
برای همین هم من بعد از نوشتن این مطلب، دیگه سری به گوگل کنسول و هیچ آمار گمراه کننده دیگهای نمیزنم. چون هدفم فقط نوشتن و منتشر کردن آموختههای خودم هست برای این که بتونم اون ها رو طبقه بندی و مرتب کنم. وگرنه اینستاگرام یا توییتر دم دستتر و جذابتر بودند. لایکخور خوبی هم دارند انصافا.
و همونطوری که گفتم تصور میکنم که توی یه اتاق در بسته دارم برای خودم صحبت میکنم.