خوشحالی یا حسرت؟ فردا مشخص می‌شود.

من از هر فرصتی که بهانه‌ای باشد برای درنگ کردن، تامل کردن و بررسی آنچه گذشت و آنچه خواهد آمد استقبال می‌کنم. یکی از این فرصت‌هایی که بهانه‌ای شد تا مسیر حرفه‌ای خودم را بررسی کنم، آماده کردن رزومه بود. آموخته‌ها، گفته‌ها، کرده‌ها و نکرده‌ها و بسیاری از اطلاعاتی که به ذهنم آمد را ریختم … ادامه

کیمیاگر، بهانه‌ای برای سفر

تپه‌های شنی با وزش باد جابه‌جا می‌شوند، ولی صحرا همیشه صحرا باقی می‌ماند. مسیر کتاب‌خوانی من هم یک جایی گره خورده است با کیمیاگر پائولو کوئیلو. تحصیلات مدرسه تمام شده، نتایج کنکور ۱۳۹۲ هم اعلام شده و من نتیجه‌ای که می‌خواستم را نگرفته‌ام. سرحال و سرکیف نیستم تا دوستی رمان کیمیاگر را به من قرض … ادامه

وقتی می‌نویسم شجاعم

میان جمعیتی که با عجله از کنارش می‌گذرند، ایستاده. دست‌هایش یخ کرده و پیشانی‌اش عرق سردی دارد. اطرافش پر از صداهای درهم است؛ گام‌های سریع، همهمه‌ی نامفهوم. لحظه‌ای چشم‌هایش را می‌بندد و نفس عمیقی می‌کشد. شروع می‌کند به بلند گفتن نظرش؛ چیزی که می‌داند برای دیگران اهمیتی ندارد. صدایش در میان همهمه‌ها گم می‌شود، اما … ادامه